ابوبکر بن ابیقحافه
مشخصات فردی | |
---|---|
نام کامل | عبدالله بن عثمان |
کنیه | ابوبکر |
محل زندگی | مکه و مدینه |
نسب/قبیله | قریش، بنی تیم |
درگذشت | سال ۱۳ق، مدینه |
مدفن | کنار پیامبر(ص)، مسجد النبی |
مشخصات دینی | |
زمان اسلام آوردن | جزء نخستین گروندگان |
حضور در جنگها | اکثر غزوات پیامبر(ص) |
هجرت به | مدینه |
دلیل شهرت | خلیفه اول |
اَبوبَکْر بن ابیقُحافه (درگذشت ۱۳ق)، از صحابه پیامبر. او پس از درگذشت رسول خدا(ص)، به همراه تعداد دیگری از صحابه در سقیفه بنیساعده گرد آمدند تا علیرغم وصیت رسول خدا(ص) درباره خلافت علی(ع)، خلیفه مسلمانان را انتخاب کنند. حاضران در سقیفه بنیساعده، با ابوبکر به عنوان خلیفه رسول خدا(ص) بیعت کردند. وی اولین خلیفه از خلفای راشدین از نگاه اهل سنت است. او در نخستین سالهای ظهور اسلام در مکه، مسلمان شد و در دیدگاه مشهور تاریخنویسان، در هنگام هجرت پیامبر به مدینه، با وی همسفر بود و به همراه پیامبر(ص) در غار ثور پنهان شد. در حکومت او، حوادث بحثبرانگیزی در تاریخ اسلام رخ داد؛ از جمله گرفتن فدک از حضرت زهرا(س)، جنگهای ردّه و شروع فتوحات.
شخصیتشناسی
ابوبکر، بنابر برخی از روایات و قرائنی همچون مدت عمر و تاریخ وفات وی، دو سال و چند ماه پس از عام الفیل (احتمالا در ۵۰ قبل از هجرت/۵۷۳ م) در مکه زاده شد.
اسم وی در جاهلیت، عبدالکعبه بود و پس از اسلام، پیامبر(ص) وی را عبدالله خواند. پدرش ابوقُحافه عثمان (درگذشت ۱۴ق) و مادرش امّ الخیر سَلْمی، بنت صخر بن عمرو بن کعب، هر دو از تیره تیم بودند و از طریق مرّه، نیای پنجمشان، با پیامبر(ص) نسبت داشتند. در برخی روایات اهل سنت، نام وی عتیق ذکر شده؛ اما ظاهرا عتیق لقب وی باشد.
کنیه وی ابوبکر است. اما در اینکه وی پسری به نام بکر داشته است، اختلاف وجود دارد. در هیچکدام از منابعی که فرزندان ابوبکر را برشمردهاند، نامی از بکر نیامده است. ولی در ابیاتی که در نکوهش ابوبکر از زبان برخی از مرتدان نقل شده از پسری به نام «بکر» برای وی یاد شده است، با اینحال مخالفان او، مثلا ابوسفیان، ابوبکر (بکر = شتر جوان) را از باب استهزا به ابوفصیل (فصیل = بچهشتر بازگرفته از شیر مادر) بدل کردهاند.
وی در بین اهل سنت چند لقب دارد:
- عتیق: اکثر منابع اهل سنت، عتیق را از القاب وی دانسته و نوشتهاند که پیامبر(ص) او را به سبب زیبایی چهرهاش ملقب به عتیق ساخت. بنابر روایتی از عایشه، پیامبر او را «عتیق الله من النار» خواند. دلایل دیگری درباره نامگذاری وی به عتیق نقل شده است.
- دیگر لقب مشهور وی بین اهل سنت، صدّیق است که بر پایه منابع اهل سنت، در پی تصدیق بیچون و چرای خبر اسراء (معراج) به او داده شده است و در روایتی از مولای ابوهریره سخن از این است که جبرئیل در لیلة الاسراء، وی را صدّیق خوانده است. برخی گفتهاند که وی از دوره جاهلی به این لقب شهرت داشته، تا آنجا که لقب عتیق نیز در سایه آن قرار گرفته است.
- لقب «اَوّاه» به سبب رأفت و غمخوارگی او.
- لقب «صاحب رسول الله» به مناسبت همراهیاش با پیامبر(ص) در جریان هجرت به مدینه.
علمای شیعه تعلق لقب صدّیق را به ابوبکر مردود میشمارند. آنها با استناد به منابع اهل سنت، این لقب و همچنین لقب فاروق را از القاب علی(ع) میدانند و عقیده دارند که این القاب میبایست در همان روزگار نخستین تاریخ اسلام به ابوبکر نسبت داده شده باشد؛ زیرا علی(ع) در هنگام خلافت و بر منبر بصره آنها را از آن خویش دانسته است.
همسران
منابع تاریخی، همسران ابوبکر را چنین برشمردهاند:
- امّ رومان دختر عامر بن عویمر (یا عمیر بن عامر) از بنیکنانه، مادر عبدالرحمن و عایشه
- قُتیله دختر عبدالعزّی بن اسعد از بنیعامر بن لؤی، مادر عبدالله و اسماء (مادر عبدالله بن زبیر)
- اسماء دختر عمیس، مادر محمد بن ابیبکر
- حبیبه دختر خارجة بن زید بن ابیزهیر مادر ام کلثوم
دوران مکه
بر پایه برخی روایات، ابوبکر پیش از اسلام مردی نرمخوی معرفی شده که قریش او را دوست داشتند و او را محترم میشمردهاند. نقل شده که وی از جوانی به بازرگانی (بزازی) اشتغال داشته است.
زمان اسلام آوردن
درباره اسلام آوردن ابوبکر، در میان اهل سنت اختلاف دیده میشود. برخی از عالمان اهل سنت، ابوبکر را چهارمین فرد مسلمان بعد از خدیجه و امام علی(ع) و زید بن حارثه میدانند. از این رو برخی از اهل سنت گفتهاند که ابوبکر، اولین نفر از این چهار تن بود که مرد آزاد بوده و مسلمان شده است طبری از محمد بن سعد نقل میکند که ابوبکر بعد از ۵۰ نفر اسلام آورد. سید جعفر مرتضی قول اخیر را قول محققان میداند و میگوید: گویا ادعای اولین مسلمان بودن ابوبکر به دوران بعد از خلافت خلفای اربعه میرسد و بعد از شهادت علی(ع) وضع شده است و چه بسا معاویه دستور این کار را داده باشد و در اقصی نقاط سرزمینهای اسلامی پخش کرده باشد. وی سپس با دلایل زیادی این ادعا را رد میکند. برخی اخبار نقل شده از راویان اهل سنت، حاکی از مسلمان شدن ابو قحافه در روز فتح مکه است؛ اما برخی دیگر از راویان، این اخبار را مورد نقد قرار دادهاند.
ابوجعفر اسکافی معتزلی نیز میگوید: اگر ابوبکر سبقت در اسلام داشته، چرا خودش به این موضوع به عنوان یک فضیلت در هیچ موردی از جمله در سقیفه احتجاج و استدلال نکرده و هیچ یک از هواداران او از صحابه نیز چنین ادعایی را مطرح نکردهاند؟
تاریخ صدر اسلام |
---|
شخصیتها |
پیامبر اسلام(ص) • ابوطالب • حضرت خدیجه(س) • حضرت علی (ع) • حضرت فاطمه(س) |
جنگها: غزوهها و سریهها |
جنگ بدر • جنگ احد • غزوه بنینضیر • غزوه خندق • غزوه بنیقریظه • صلح حدیبیه • غزوه خیبر • فتح مکه • غزوه تبوک • • |
شهرها و مکانها |
مکه • شعب ابیطالب • مدینه • طائف • مسجد قبا • مسجدالنبی • سقیفه بنیساعده • خیبر • قبرستان بقیع |
حوادث |
بعثت • هجرت به حبشه • لیلة المبیت • هجرت به مدینه • صلح حدیبیه • حجة الوداع • واقعه غدیر • سقیفه • سپاه اسامه |
مفاهیم مرتبط |
اسلام • انصار • مهاجرین • تشیع • حج • قریش • بنیهاشم • بنی امیه • جاهلیت |
در برخی کتب اهل سنت، بیان شده است که به سبب مقام اجتماعی ابوبکر در میان قریش، تنی چند از مردم مکه پس از اسلام آوردن او مسلمان شدند؛ عثمان بن عفّان، زبیر بن عوام، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص، و طلحة بن عبیدالله؛ اما برخی در این روایت و در اسلام آوردن این گروه به دعوت ابوبکر تردید کردهاند و معتقدند که اختلاف سِنی برخی از اینان (زبیر، سعد و طلحه) با ابوبکر نزدیک به ۲۰ سال بوده و نمیتوانستهاند از معاشران وی بوده باشند. دیگر آنکه از مقایسه روایات ابن سعد برمیآید که عبدالرحمن بن عوف جزء کسانی بوده که با عثمان بن مظعون اسلام آوردهاند، نه در گروه ابوبکر. پس میتوان احتمال داد که عضویت اینان در شورای شش نفره عمر و برخی ملاحظات دیگر، راویان بعدی را بر آن داشته که اسلام آوردن ایشان را به ارشاد ابوبکر و مقدم بر کسان دیگر بدانند. آنچه این گمان را تقویت میکند، روایاتی است که افراد دیگری را بر اینان مقدم میدارند.
دوران شکنجه مسلمانان
با آغاز دشمنی مشرکان و آزار و شکنجه مسلمانان از سوی آنان، ابوبکر هم متحمل آزار شد. منابع اهل سنت از مجروح شدن وی به دست مشرکان سخن گفتهاند. وی هنگامی که این آزارها با طرد بنی هاشم از مکه شدت یافت، ناگزیر شد با اذن پیامبر(ص)، مکه را به قصد مهاجرت به حبشه ترک کند، ولی با پیشنهاد جِوار و حمایت ابن الدُّغُنّه (از متنفذان قریش) از او، به مکه بازگشت و چون بار دیگر آشکارا به تبلیغ پرداخت، آزارها نیز از نو آغاز شد. برخی درباره سبب ماندن ابوبکر در مکه و همراه نشدن با دیگر مهاجران به حبشه، احتمال دادهاند که افراد طایفه تیم (طایفه ابوبکر)، مانند دیگر اعضای گروه معروف به حلف الفضول از تعقیب و شکنجه برکنار بودهاند، ولی هنگامی که بنی تیم نخواسته، یا نتوانسته است از افراد مسلمان خود دفاع کند و ابوبکر عملا در معرض شکنجه قرار گرفته، ناگزیر شده که به قصد مهاجرت از مکه خارج شود.
برخی منابع نوشتهاند که وی با صرف بخشی از دارایی خویش، ۷ تن از بردگان مسلمان شده را از بردگی شکنجه اربابان مشرک آزاد ساخت، تا آنجا که آماج سرزنش پدرش ابوقحافه قرار گرفت.
هجرت به مدینه
برجستهترین حادثه زندگی ابوبکر در مکه، همراهی وی با پیامبر(ص) در هجرت به مدینه و پنهان شدن در غار ثور است. ابوبکر به همراه پیامبر(ص) در شب پنجشنبه اول ربیعالاول سال اول ق (سال ۱۴ بعد از بعثت، ۱۳ سپتامبر ۶۲۲) در غار ثور پنهان شد. قول مشهور آن است که وقتی پیامبر(ص) از طریق وحی از توطئه قتل خویش آگاه شد، با ابوبکر از مکه خارج شد و از بیراهه به سوی یثرب رفتند تا به غار رسیدند.
آیه غار به ماجرای اقامت پیامبر(ص) و ابوبکر در غار اشاره دارد. عالمان اهل سنت این آیه را دلیلی بر فضیلت ابوبکر دانستهاند اما درباره نحوه تفسیر این آیه درباره وی با پیامبر(ص) در غار ثور بین مفسرین مسلمان اختلاف است.
چگونگی همراهی ابوبکر با پیامبر(ص) چندان مشخص نیست و برخی گفتهاند پیامبر(ص) در راه، به صورت اتفاقی ابوبکر را دید و همراه خود برد. همچنین نقل دیگری است که پیامبر(ص) در شب حمله مشرکان، به خانه ابوبکر رفت و از آنجا به همراه ابوبکر به طرف غار ثور رهسپار شد. قول سوم بیان میدارد ابوبکر به سراغ پیامبر(ص) آمد و علی(ع) او را به مخفیگاهش راهنمایی کرد.
ابوبکر پس از هجرت به مدینه، در سُنْخ، محلهای از اطراف مدینه و یک میلی آن، در خانه خبیب بن اِساف (حبیب بن یساف) یا خارجه بن زید بن ابی زهیر (از بنی الحارث بن الخزرج) ساکن شد. بر اساس برخی منابع، او در مدینه، در هر جا و هر کار در کنار پیامبر(ص) بود و ۸ ماه بعد که رسول خدا، میان مسلمانان مهاجر و انصار پیمان برادری نهاد، وی را با عمر برادر خواند؛ اما در ترجمه فارسی رفیعالدین همدانی از سیره ابن اسحاق، آمده است که «ابوبکر... با خارجه بن (زید بن ابی) زهیر که از انصار بود، برادری گرفت».
ابوبکر در مدینه یک روز در میان با پیامبر(ص) دیدار میکرد، و بنابر برخی از روایات در همه غزوات در کنار وی بود.
حضور در غزوات
واقدی به حضور ابوبکر در غزوات بدر، احد، حَمراءُ الاسد، بنی النَضیر، بَدرُ المَوعِد، مُرَیسیع، خندق، بنی قُرَیظه، بنی لِحیان، حدیبیه، خیبر، فتح مکه، حُنَین،طائف، تَبوک و همچنین سرایای نجد و ذاتُ السَلاسِل تصریح کرده است.
بنابر نقل ابن ابی الحدید از استادش ابوجعفر اسکافی، «ابوبکر نه تیری انداخت و نه شمشیری کشید و نه خونی ریخت.»
پیامبر(ص) در غزوه خیبر، ابوبکر و همچنین عمر بن خطاب را برای فتح خیبر فرستاد؛ اما هیچ کدام موفقیتی در فتح قلعه خیبر به دست نیاوردند. سپس رسول خدا(ص) فرمود: فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند که به دست وی خیبر فتح خواهد شد. آن گاه امام علی(ع) را صدا زد و پرچم را به دست وی داد و امام علی(ع) توانست قلعه خیبر را فتح کند.
پیامبر(ص) در اواخر حیات خود، سپاهی را برای نبرد با رومیان آماده کرد و در حالی که اشخاص مطرحی مانند ابوبکر در بین سپاهیان بودند، فرماندهی سپاه را به اسامه بن زید سپرد.
ماجرای ابلاغ سوره برائت
یکی از مأموریتهای بحثانگیز ابوبکر، امارت حج در سال نهم هجرت و ابلاغ آیات برائت است. به روایت ابن اسحاق، پیامبر(ص) پس از غزوه تبوک در ذیحجه سال نهم ابوبکر را به عنوان امیرالحاج رهسپار مکه کرد. چون وی از مدینه حرکت کرد، سوره برائت نازل شد و پیامبر(ص) با بیان این سخن که «فقط مردی از خاندان من این پیام را از سوی من میرساند»، علی(ع) را با شتر خویش برای ابلاغ آن به مکه فرستاد. میان مفسران و مورخان در مورد شمار آیات خوانده شده در موسم حج، محل خواندن آنها، زمان نزول آنها (پیش از حرکت ابوبکر یا پس از آن) و عزل ابوبکر از امارت حج و نصب علی(ع) به جای وی، اختلاف نظر بسیار وجود دارد.
ماجرای سپاه اسامه
آخرین مأموریت ابوبکر، عمر، ابوعُبَیده جَرّاح و جمعی دیگر از بزرگان صحابه در زمان حیات پیامبر(ص)، شرکت در سپاه اسامه به قصد مؤته شام بود. به روایت واقدی و ابن سعد، پیامبر(ص) دوشنبه ۴ شب مانده از صفر پس از حجة الوداع و چند روز پیش از رحلت خود، فرمان داد که برای جنگ با روم آماده شوند و فردای آن روز اسامه را فراخواند و فرماندهی سپاه را به او سپرد؛ اما حرکت این سپاه، به رغم تأکید فراوان رسول خدا(ص) انجام نشد. نخست به سبب اعتراض برخی از صحابه نسبت به جوانی اسامه، سپس به بهانه تهیه ساز و برگ سفر و سرانجام به سبب رسیدن خبر شدت یافتن بیماری پیامبر(ص) به اسامه و بازگشت او به مدینه. ابوبکر، عمر و برخی دیگر با وجود دستورات صریح پیامبر(ص)،از اردوگاه جُرف به مدینه بازگشتند.
ماجرای نماز جماعت در اواخر عمر پیامبر(ص)
در زمانی که پیامبر میکوشید تا سپاه اسامه را روانه شام سازد، بیماری وی چنان شدت یافت که هنگامی که بلال بانگ نماز سر داد، توانایی برخاستن و حضور در مسجد و برگزاری نماز نداشت، پس بر آن شد تا کسی را برای اقامه نماز به جای خویش گسیل دارد. در اخبار مربوط به چگونگی برگزاری این نماز، کسی که به امامت تعیین شد. در شمار نمازهایی که بیحضور پیامبر برگزار گردید و اینکه حتی یک نماز بهطور کامل به امامت ابوبکر برگزار شد یا نه، اختلاف وجود دارد.
در روایتی آمده که پیامبر(ص) در روزی که بیماریش شدت یافت، فرمود: «کسی پیش علی فرستید و او را فراخوانید». عایشه پیشنهاد کرد که کسی را پیش ابوبکر فرستند و حفصه گفت که کسی را پیش عمر فرستند و همگی پیش پیامبر(ص) گرد آمدند. پس پیامبر(ص) فرمود: بروید، اگر نیازی به شما داشتم، شما را فرا میخوانم.
با وجود همه اختلافات موجود در روایات، نقل شده که ابوبکر در مسجد به جای پیامبر(ص) به نماز ایستاد؛ اما واکنش پیامبر(ص) در قبال این نماز با اختلاف بسیار روایت شده است. در خبری از عایشه روایت شده که هنگامی که ابوبکر در نماز بود، پیامبر بهبودی در خویش یافت و برخاست و در حالی که بر دو نفر تکیه کرده بود و پاهایش بر زمین کشیده میشد، به مسجد رفت. همین که ابوبکر به حضور پیامبر پی برد، خود را کنار کشید؛ اما پیامبر به وی اشاره کرد که همانجا که هستی باش. پس پیامبر پیش آمد و در سمت چپ ابوبکر نشست. آنگاه پیامبر نشسته نماز گزارد و ابوبکر ایستاده. ابوبکر به نماز پیامبر اقتدا کرد و مردم به نماز ابوبکر. برخی از علمای اهل سنت در برجستهتر کردن امامت نماز ابوبکر به جای پیامبر(ص)، به عنوان یکی از ادله مهم اولویت ابوبکر در امامت عامه، یعنی خلافت، تا آنجا پیش رفتهاند که گفتهاند پیامبر(ص) در این نماز به ابوبکر اقتدا کرده است. این سخن حتی بر برخی از بزرگان اهل سنت گران آمده و ابوالفرج عبدالرحمن ابن جوزی، مفسر و فقیه بزرگ حنبلی (۵۱۱-۵۹۷ق) را بر آن داشته تا کتابی به نام آفة اصحاب الحدیث در ردّ آن تألیف کند.
دیدگاه شیعه
علمای شیعه، داستان نماز ابوبکر در روزهای بیماری پیامبر(ص) را از چند جهت به مناقشه کشیدهاند:
- با آنکه احادیث منقول از عایشه تقریبا بر این موضوع اتفاق دارند، ولی به هر حال این خبر به تواتر نمیرسد و نمیتوان در هیچ مورد بدان احتجاج کرد. از سوی دیگر به گفته جعفر مرتضی، عایشه در این روایت به سود خویش سخن گفته است.
- به اجماع صاحبان سیر و مورخان، ابوبکر در این ایام میبایست به فرمان پیامبر(ص) در اردوگاه جرف و در سپاه اسامه بوده باشد، نه در مدینه. از این رو اگر نمازی با مردم در مدینه گزارده باشد، به فرمان پیامبر(ص) نبوده است. قراینی چند این مطلب را تأیید میکند:
الف) اخباری که بر اساس آن، پیامبر(ص) فرمان فراخواندن علی(ع) را میدهد، ولی مسموع نمیافتد و به جای وی ابوبکر، عمر و عباس احضار میشوند. ب) حضور پیامبر(ص) با ناتوانی و به یاری دو تن (علی(ع) و فضل بن عباس) در مسجد و گزاردن نماز به تن خویش.
با این همه، به نظر علمای شیعه، به فرض پذیرفتن صحت روایات مربوط به نماز ابوبکر در روزهای بیماری پیامبر(ص)، این امر دلیل بر تقدم ابوبکر در خلافت نیست. زیرا پیش از این، پیامبر(ص) بارها، دیگر صحابه چون ابوعبیده جراح، عمرو عاص، خالد بن ولید، اسامه بن زید، علی(ع) و حتی یک بار ابوبکر را مأمور کرده بود که با مردم نماز گزارند.
سقیفه
پیامبر(ص) روز دوشنبه ۱۲ ربیعالاول سال یازدهم و به روایت محدثان شیعه در دوشنبه ۲۸ صفر همان سال درگذشت. خبر درگذشت پیامبر(ص) بسیار زود مدینه کوچک آن روز را در نوردید و ظاهراً کسانی که از همان روزهای شدت یافتن بیماری پیامبر(ص) و احتمال درگذشت وی در پی این بیماری، نیاتی برای دستیابی به قدرت در دل داشتند، تقریباً بلافاصله پس از شنیدن این خبر و هنگامی که هنوز علی(ع)، فضل بن عباس و تنی چند، سرگرم غسل دادن پیکر پاک رسول خدا(ص) بودند، دست به کار شدند. سعد بن عباده، پیشوای خزرجیان، با حال بیماری و تب، میان گروهی از انصار (اوس و خزرج) در سقیفه بنی ساعده نشسته بود و سخنگویی از سوی او در فضایل انصار و اولویت آنان بر مهاجران در خلافت سخن میگفت.
اخبار مربوط به آنچه در سقیفه رخ نمود و سخنانی که میان مهاجر و انصار بر زبان آمد، مشهور است. منابع تصریح دارند بر اینکه انتخاب ابوبکر با گفتوگو و درگیری بسیار همراه بوده است، تا آنجا که حباب بن منذر، از انصار، بر روی مهاجران شمشیر کشید و سعد بن عباده که نزدیک بود در زیر دست و پا لگدمال شود، ریش عمر را گرفته بود و میکشید. پس از آن قبیله بنی اسلم که وابسته مهاجران بودند، وارد مدینه شدند و با ابوبکر بیعت نمودند و همین قبیله بود که کار بیعت مردم با مدینه را تسهیل کرد. از عمر روایت شده است که بیعت با ابوبکر کاری بیرویه و شتابزده (فلته) بود که خدا مردم را از شرّ آن نگهداشت.
شیخ مفید علل این پیروزی را بسیار فشرده در چند جمله چنین خلاصه کرده است: سرگرم بودن علی بن ابیطالب(ع) به کار پیامبر؛ دور بودن بنی هاشم از صحنه، به سبب مصیبتی که بدانان رسیده بود؛ اختلاف انصار؛ کراهیت «طلقاء و مؤلفة قلوبهم » از تأخیر کار.
آغاز خلافت
یک روز پس از ماجرای سقیفه ابوبکر به مسجد رفت و پس از ستایش خدا گفت:
- «ای مردم، در حالی که بهترین شما نیستم، بر شما ولایت یافتم. در کار خوب مرا یاری دهید و اگر کج شدم، مرا هدایت کنید... ناتوان شما پیش من ناتوان است تا ان شاء الله حق را بدو رسانم و نیرومند شما نزد من ناتوان است تا ان شاء الله حق را از او بستانم. هیچ کس جهاد در راه خدا را فرو نگذارد. چه، هر قومی که جهاد را فرو نهند، خدا آنان را خوار میگرداند... مادام که پیروی خدا و پیامبر او میکنم، اطاعتم کنید و اگر از فرمان خدا و پیامبر سرپیچیدم، حق اطاعت بر شما ندارم. به نماز برخیزید که خدا شما را رحمت کند.»
وی در خطبه دیگر پس از ستایش خدا گفت:
- «ای مردم، من نیز چون شمایم. شاید آنچه پیامبر خدا میتوانست کرد، از من توقع دارید. خدا محمد(ص) را از جهانیان برگزید و از آفات مصون داشت، اما من تابعم نه مبدع. اگر به راه راست رفتم اطاعتم کنید و اگر خطا کردم، به راه راست هدایتم کنید... آگاه باشید که مرا شیطانی است که گاهی مرا فرو میگیرد، هرگاه پیش من آمد، از من بپرهیزید....
این خطبهها از دیدگاه دانشمندان و محققان اهل سنت نشانهای از ادب، تواضع و پایبندی ابوبکر به سنتهای نبوی و رهنمودی باارزش در شیوه حکومت برای آیندگان به شمار آمده است، ولی علمای شیعه برخی از بخشهای آنها را از مطاعن ابوبکر و دلیلی بر ناشایستگی او در امر خلافت دانسته و در این باب بر مبنای اعتقادات خویش (اصل امامت) به بحث پرداختهاند.
با اینکه خلافت ابوبکر در آن مجلس قطعی شد، ولی گروهی از مهاجران و انصار از بیعت با وی امتناع ورزیدند. نام چند تن از آنان که در منابع آمده عبارتند از: علی(ع)، سعد بن عباده، عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبیر بن عوام، خالد بن سعید، مقداد بن عمرو، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار بن یاسر، براء بن عازب، ابی بن کعب، حذیفه بن یمان، خزیمه بن ثابت، ابو ایوب انصاری، سهل بن حنیف، عثمان بن حنیف، ابوالهیثم بن التیهان، سعد بن ابی وقاص و ابوسفیان بن حرب. از این میان جز سعد بن عباده که خود مدعی خلافت بود و کسانی چون ابوسفیان و هوادارانش که مقاصد دنیوی داشتند، گروهی به استناد سابقه علی(ع) در اسلام، خدمات درخشان و قرابت و خویشی او با پیامبر یعنی همان ادلهای که در سقیفه برای اولویت ابوبکر در امر خلافت بدانها استناد شده بود و علی(ع) و بنی هاشم نیز صرفاً از باب الزام مخالفان بدان احتجاج میکردند خلافت را حق علی(ع) میدانستند و گروهی دیگر شیعیان علی(ع) مسأله جانشینی و رهبری جامعه اسلامی را والاترین مقام مذهبی میدانستند و با استناد به آیه «اِنَّ الله اصْطَفی آدَمَ وَ نوحاً وَ آلَ اِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمینَ، ذُرّیهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ…» و اینکه حضرت محمد(ص) و خاندان او از ذریه ابراهیماند و دارای همان فضایل و شایستگیها، و نیز آیه «اِنَّما وَلیکُمُ الله وَ رَسولُهُ وَ الَّذینَ آمَنوا الّذینَ یقیمونَ الصّلوة وَ یؤتونَ الزّکوهَ وَهُمْ راکِعونَ» و آیاتی دیگر، همچنین به استناد اخبار متواتری چون، حدیثدار، حدیث منزلت و حدیث غدیر، قائل به «نص و تعیین» در خلافت بودند.
سعد بن عباده تا پایان عمر خود با ابوبکر و عمر بن خطاب بیعت نکرد. وی در خلافت عمر به شام کوچ کرد و در حوران نیمشبی او را کشته یافتند. اما بلاذری به روایت از مدائنی، ابومخنف و کلبی آورده است که عمر مردی را به حوران گسیل کرد و بدو فرمان داد که او را تطمیع کن و به بیعت فرا خوان و اگر نپذیرفت، از خدا بر ضد او یاری خواه. آن مرد با سعد دیدار کرد و چون نتوانست از او بیعت بگیرد، با تیری وی را کشت. بلاذری سپس به روایت مشهوری که بر طبق آن «سعد به دست جنیان کشته شده»، اشاره میکند.
بیعت گرفتن از امام علی(ع)
بیشتر روایات تاریخی بر عدم رضایت امام علی(ع) به بیعت با ابوبکر اشاره دارند و متضمن امتناع علی(ع) از بیعت و اعمال فشار و خشونت بر وی، خانواده و یارانش برای اخذ بیعت از او و اشاره با تصریح به خودداری از بیعت هستند.
دو روایت ابن قتیبه دینوری
در الامامه والسیاسه دو خبر در اینباره روایت شده که از دیگر اخبار جامعتر است:
در خبر اول چنین آمده: عمر با گروهی که اسید بن حضیر و سلمه بن اسلم در میان آنان بودند، به در خانه علی(ع) رفتند و از او و بنی هاشم خواستند که برای بیعت با ابوبکر راهی مسجد شوند، ولی آنان نپذیرفتند و زبیر بن عوام با شمشیربیرون آمد. سلمه به فرمان عمر برجست و شمشیرش را گرفت و بر دیوار زد. آنان زبیر را با خود بردند و او بیعت کرد و بنیهاشم نیز بیعت کردند، اما علی(ع) در برابر ابوبکر ایستاد و با استناد بر ادعا و احتجاج ابوبکر بر انصار، خلافت را حق خویش خواند. عمر گفت: دست از تو بر نمیداریم تا بیعت کنی. علی(ع) بدو گفت: شیر خلافت را نیک بدوش که ترا نیز نصیبی خواهد بود و امارت را امروز برای او استوار ساز تا فردا آن را به تو سپارد. پس ابوبکر به او گفت: اگر بیعت نمیکنی، ترا بدان مجبور نمیسازم، آنگاه ابوعبیده جراح به علی(ع) توصیه کرد که خلافت را به ابوبکر واگذارد. پس علی(ع) سخنانی در حقانیت خویش و اهل بیت در امر خلافت خطاب به مهاجران بیان کرد و آنان را از پیروی هوای نفس و انحراف از راه خدا برحذر داشت. بشیربن سعد انصاری خطاب به علی(ع) گفت: اگر انصار پیش از بیعت با ابوبکر این سخنان را از تو شنیده بودند، حتی دو تن درباره تو با هم اختلاف نمیکردند. شبانگاه علی(ع)، فاطمه(ع)، دختر پیامبر خدا(ص) را بر چارپایی نشاند و برای طلب یاری از انصار بدانان مراجعه کرد، ولی آنان میگفتند: ای دختر پیامبر خدا، اگر همسرت پیش از ابوبکر از ما خواسته بود، وی را با او برابر نمیداشتیم....
در خبر دوم که احتمالاً باید بخشی جا به جا شده از خبر اول باشد، چنین آمده است: ابوبکر درباره گروهی که از بیعت با او خودداری کرده و پیرامون علی(ع) گرد آمده بودند، پرسش کرد و عمر را پیش آنان فرستاد. عمر به در خانه علی(ع) آمد و آنان را آواز داد، ولی آنان بیرون نیامدند. پس عمر هیزم خواست و گفت: سوگند به آنکه جان عمر در دست اوست، اگر بیرون نیایید، خانه را با هر که در آن است، به آتش خواهم کشید. بدو گفتند:ای ابوحفص، اگر فاطمه در آنجا باشد، چه؟ گفت: حتی اگر او در آنجا باشد. پس همه، جز علی(ع) بیرون آمدند و بیعت کردند.... در دنبال این مطالب، جزئیات آنچه روی داده، یعنی پیام علی(ع)، سخنان عتابآلود فاطمه(ع)، گسیل داشتن پی در پی گروهها به تحریک عمر برای اخذ بیعت از علی(ع)، بردن علی(ع) به مسجد، تهدید او به قتل، سخنان تند علی(ع)، آه و نفرین فاطمه(ع) و سرانجام گریستن ابوبکر و درخواست اقاله بیعت از سوی او گزارش شده است.
هواداران امام علی(ع) در هنگام بیعت، عقیده یا احساس خویش را نسبت به علی(ع) و خلافت به زبان آوردند. سخن سلمان را که بخشی از آن به فارسی و بخش دیگر آن به عربی است، منابع اهل سنت نیز آوردهاند. وی گفت: کرداذ و ناکرداذ، یعنی کردید و نکردید، اگر با علی(ع) بیعت کرده بودند، سراپا بهرهمند میشدند.
برخی از منابع، اگرچه بنابر ملاحظات سیاسی یا اعتقادی از نقل کامل این خبر یا حتی اشاره بدان در جای خود اجتناب کردهاند، ولی آگاهانه یا ناآگاهانه با ذکر سخنان ابوبکر در بستر بیماری، این حادثه را تأیید کردهاند. بنابراین روایات، ابوبکر در آخرین روزهای زندگانی گفته است: آری، از آنچه در دنیا رخ داده، تأسف ندارم، جز اینکه سه کار کردم که کاش نکرده بودم و سه کار نکردم که کاش کرده بودم... کاش خانه فاطمه را، اگر هم به قصد جنگ بسته بودند، برنگشوده بودم.... نیز هنگامیکه بنیهاشم از بیعت با عبدالله بن زبیر خودداری کردند و وی آنها را تهدید به سوزاندن کرد، برادرش عروة بن زبیر در توجیه این کار به جریان هجوم به خانه حضرت زهرا(س) استناد کرد.
با آنکه عمر بن خطاب در خطبه خویش بر منبر مسجد مدینه ضمن گزارش جریان سقیفه میگوید: «علی و زبیر و عدهای دیگر، از ما رو تافته و در خانه فاطمه گرد آمده بودند» و با این سخن به امتناع علی(ع) و پیوستن گروهی به وی اعتراف میکند، اما مورخان اهل سنت، جز تنی چند، تمایلی به ذکر یا تفصیل این مطلب نشان ندادهاند. حتی در یکی از این روایات که نام سیف نیز در سلسله اسناد آن دیده میشود، چنین آمده است: هنگامی که علی(ع) شنید که ابوبکر برای بیعت نشسته است، از بیم تأخیر در این کار شتابان، بیاِزار و ردا، با پیراهنی بر تن به مسجد آمد، تا بیعت کند و پس از آنکه در کنار او نشست، کسی را به خانه فرستاد تا جامههایش را به مسجد آورند.
زمان بیعت
اخبار درباره امتناع علی(ع) از بیعت و چگونگی و زمان بیعت او با ابوبکر مختلف و گاه متناقض است و با توجه به اینکه شرح این حادثه جسته و گریخته در منابع گزارش شده است. از آنجا که هر خبر در اینباره جدا و بیارتباط با خبر دیگر ثبت شده است و ترتیب وقایع معین نیست، نمیتوان دانست که درخواست بیعت از علی(ع) و یارانش بلافاصله پس از اجتماع سقیفه و آمدن به مسجد انجام گرفته است، یا پس از بیعت عمومی، یا پس از دفن پیامبر(ص).
این اخبار را میتوان به دو دسته عمده تقسیم کرد: یک دسته با اندک اختلافی در لفظ و محتوا متضمن این مطلب است که علی(ع) ساعاتی پس از بیعت عمومی، به طوع یا اجبار با ابوبکر بیعت کرده است، بنابر برخی نقلهای تاریخی، علی(ع) تا ۶ ماه، از بیعت با ابوبکر خودداری کرد، حتی در برخی از روایات آمده است که هیچیک از بنی هاشم تا هنگامی که علی(ع) بیعت نکرد، دست بیعت به ابوبکر ندادند. از این پس یا کمی زودتر از این بود که اینان و گروهی از پیروان و هواداران علی(ع) همچون حُذیفه بن الیمان، خزیمه بن ثابت، ابوایوب انصاری، سلمان، ابوذر، خالدبن سعید و... با ابوبکر بیعت کردند.
علت بیعت
به نظر میرسد آنچه علی(ع) را بر بیعت با ابوبکر واداشت، گسترش سریع ارتداد، طغیان قبایل و ظهور مدعیان پیامبری در جزیرةالعرب بود. برخی از منابع نیز احتمال دادهاند که جو فشار و بیم جان در قبول بیعت بیتأثیر نبوده است، زیرا روایت شده که روزی ابوحنیفه از مؤمن طاق پرسید اگر خلافت، حق مشروع علی(ع) بود، چرا برای گرفتن حق خویش قیام نکرد؟ وی پاسخ داد: ترسید جنیان او را نیز چون سعدبن عباده بکشند!.
فدک
یکی از اقدامات ابوبکر در همان روزهای نخستین خلافت، مصادره قهرآلود فدک بود. برخی از منابع اهل سنّت به مصادره فدک، اعتراض فاطمه(ع) و طلب حق خویش، پاسخ ابوبکر و خشم دخت پیامبر نسبت به وی اشاره کردهاند و برخی نیز با نقل روایاتی مختلف مشروحتر به موضوع پرداختهاند.
محققان شیعه براساس منابع اهل سنّت نشان دادهاند که فاطمه(ع) از هنگامی که فدک به فرمان ابوبکر مصادره شد، بارها تا پایان زندگانی کوتاه خویش در پیش روی مردم مدینه، بر سر حق خویش بر فدک با وی احتجاج کرده است. رفتار و همچنین برخورد کارگزاران ابوبکر در حمله به خانه علی(ع) برای اخذ بیعت، چنان فاطمه(ع) را از خود ناخشنود ساخت که تا پایان زندگی با ابوبکر سخن نگفت و او و عایشه را از حضور بر سر جنازه و شرکت در مراسم دفن خویش ممنوع کرد.
گفتهاند که ابوبکر خود یک بار پس از استماع دلیلهای فاطمه(ع) در حالی که میگریست، سند تملیک فاطمه را بر فدک نگاشت. اما عمر پس از اطلاع از موضوع سند، به ابوبکر اعتراض کرد. سپس سند را گرفت و پاره کرد.
برخی از علمای اهل سنت مصادره و تصرف فدک را از مقوله اجتهاد و در حدود صلاحیت خلیفه دانستهاند. ولی شیعیان باتوجه به اینکه این تنها مصادره در زمان ابوبکر بوده و در مقابل آن بذل و بخششهایی از بیتالمال در جهت استوار کردن پایههایی خلافت در منابع گزارش شده، این عمل را سخت نکوهش کرده و رنجاندن فاطمه(ع) را که به فرموده پیامبر اکرم(ص) برابر با رنجانیدن خدا و پیامبر(ص) خداست، گناهی بزرگ و از مطاعن ابوبکر میشمرند.
اعزام سپاه اسامه
نخستین یا دومین اقدام رسمی و حکومتی ابوبکر پس از ضبط فدک، تجهیز لشکر اسامه بود. خلیفه به رغم آشفتگی جزیرة العرب (ارتداد برخی از قبایل، ظهور پیامبران دروغین، سرکشیهای یهود و نصارا و آشوبهای احتمالی دیگر) و برخلاف نظر دو مشاور خود عمر و ابوعبیده که اعزام لشکر اسامه را در این موقع حساس دور از احتیاط میدیدند، ظاهراً برای اجرای اوامر پیامبر(ص) این کار را ضروری دانست و در پاسخ به مخالفان گفت: «به خدایی که جان ابوبکر به فرمان اوست، اگر بیم آن باشد که درندگان مرا بربایند، گروه اسامه را چنانکه پیامبر فرموده است، روانه میکنم...».
جنگهای رده
پس از رسیدن خبر رحلت پیامبر(ص) به سراسر جزیرةالعرب، واکنشهایی به شکلهای مختلف رخ نمود. برخی از منابع حکایت از این دارند که بسیاری از کسانی که ابوبکر با نام ارتداد با آنان جنگید، نماز میخواندند، یعنی به توحید و نبوت اعتقاد داشتند. برخی از اینان، ابوبکر را به رسمیت نشناخته بودند و برخی از پرداخت زکات به او خودداری میکردند. به گفته ابن کثیر، جز ابن ماجه همه اهل حدیث آوردهاند که عمر به ابوبکر اعتراض کرد که چگونه برخلاف سنّت پیامبر(ص) با مردمی که بر یگانگی خدا و رسالت محمد(ص) شهادت دادهاند، میجنگی؟ ابوبکر پاسخ داد:... به خدا سوگند با کسی که میان نماز و زکات تفاوت نهد، خواهم جنگید. طبری نیز آورده است که گروههایی از اعراب به مدینه میآمدند که به نماز اقرار داشتند، ولی از دادن زکات خودداری میکردند و در میان مخالفان کسانی بودند که با اعتراض به خلافت ابوبکر، از پرداخت زکات به وی امتناع داشتند.
برخی از صاحبنظران برآنند که در این ایام مردم جزیرةالعرب، جز مسلمانان ثابت قدم، ۳ گروه بودند: ۱. گروهی که به کلی از اسلام برگشته بودند؛ ۲. گروهی که فقط از دادن زکات امتناع میکردند، ولی نماز را قبول داشتند؛ ۳. اکثریت که در انتظار بودند.
کسانی برخی از این جنگها و همچنین کشته شدن مالک بن نویره به دست خالد بن ولید و تأیید اقدام خالد توسط ابوبکر را مغایر با کتاب و سنت و از مطاعن وی شمردهاند. نظر برخی از بزرگان صحابه و اهل سنت چون ابوقتاده انصاری، عبدالله بن عمر و حتی عمر در مورد قتل مالک منطبق با نظر علمای شیعه است.
ابوبکر چنانکه به سران لشکرها فرمان داده بود، خود نیز به رغم ظاهر نرم و ملایمش در سرکوب سرکشان و کیفر دادن بدانها سخت جدی بود.
بدینسان ابوبکر سرکوب مخالفان حکومت و دشمنان اسلام را آغاز کرد و با یاری مسلمانان توانست سرکشیهای مناطق نزدیکتر را در مدتی بسیار کوتاه، تقریباً در دو ماه و نیم (از جمادیالاول یا جمادیالآخر ۱۱ق تا اواخر همین سال) و آشوبهای نواحی دوردستتر و فتنه پیامبران دروغین اسود عنسی، طلیحه بن خویلد، سجاح و مسیلمه را نیز تا نیمه سال بعد فرو نشاند و فقط در مدت یک سال جزیرهالعرب را چون زمان پیامبر یکسره زیر لوای اسلام درآورد.
آتشزدن فجائه سلمی
فُجائه سُلَمی به پیش ابوبکر آمده و گفت مشتاق است با مرتدان جهاد کند ولی نه سلاح دارد و نه اسب. ابوبکر به او سلاح و اسب داد و او را به همراه سپاهی به جهاد فرستاد. اما او دست به طغیان زده و مسلمانان و مرتدان را میکشت و اموالشان را میگرفت. در نهایت ابوبکر سپاهی را به نبرد او فرستاد. او را دستگیر کرده و به مدینه آوردند. به دستور ابوبکر، او را در بقیع آتش زدند.
فتوحات در خارج از جزیرهالعرب
ابوبکر پس از جنگهای رده و فرو نشاندن آشوبهای داخلی، به قصد تصرف عراق و شام اقدام به کشورگشایی کرد.
حمله به ایران
در زمان خلافت ابوبکر، دولت ساسانی بر اثر آشفتگیهای داخلی و تبدلات پی در پی شاهان در تیسفون دستخوش ناتوانی گشته و رو به انقراض نهاده بود. یکی از مسلمانان به نام مثنی بن حارثه به مدینه آمد و از خلیفه خواست که بر ایران بتازد. ابوبکر نخست وی را بر این امر گماشت، ولی بعد به خالد بن ولید فرمان داد که به عراق رود و به مثنی نیز نامه نوشت که به خالد بپیوندد و فرمانبردار او باشد. در این جنگها با پیروزی سریع بر سرداران ساسانی در نبردهای مختلف، بر نقاطی از ایران مسلّط گشتند و توانستند شهر حیره را نیز در ماه صفر سال ۱۲ق تصرف کنند.
حمله به شام
ابوبکر، در سال ۱۲ق، تجهیز نیرو برای گسیل داشتن به شام را آغاز کرد و لشکری مهیا کرد و این لشکر پیروزیهایی را در منطقه شام به دست آورد. در پی این پیروزیها، امپراتور بیزانس، لشکری عظیم فراهم آورد و به مقابله مسلمانان فرستاد. دو لشکر در یرموک با هم روبهرو شدند. مسلمانان از ابوبکر یاری جستند و خلیفه به خالد بن ولید فرمان داد که از عراق رهسپار شام شود. خالد پس از فتح برخی مناطق و پیروزی بر گروهی از سپاهیان روم در بُصری (از ایالت حوران) و اجنادین به یرموک رسید. در گیرودار جنگ پیکی از مدینه با نامهای از عمر حاکی از مرگ ابوبکر، خلافت یافتن عمر، عزل خالد از فرماندهی سپاه و امارت یافتن ابوعبیده بر نبردهای شام، به یرموک رسید، ولی تا پیروزی مسلمانان خبر را مکتوم داشتند.
جمعآوری قرآن
پس از رحلت پیامبر(ص) و رویدادهایی چون واقعه یمامه در سال ۱۱ هجری قمری و کشتهشدن بسیاری از صحابه و قاریان قرآن، مسلمانان نیاز به گردآوری قرآن را بیش از پیش احساس کردند. شناخت دقیق اقداماتی که در این زمینه به عمل آمده، از میان روایات گونهگون، بسیار دشوار است، تا آنجا که حتی نمیتوان با اطمینان نقش ابوبکر را در اینباره معین کرد. براساس روایتی که بخاری از زید بن ثابت نقل میکند، پس از کشتار یمامه، ابوبکر به پیشنهاد عمر، زید را فرا میخواند و او را مأمور جمعآوری قرآن میسازد و زید نیز پس از مدتی تأمل در این زمینه، کار را آغاز میکند و سور و آیات را از همهجا گرد میآورد. برخی از این سور و آیات بر روی شاخههای خرما و سنگهای سفید ثبت شده بود و برخی در سینههای مردم، مثلاً زید، دو آیه آخر سوره توبه را نزد خزیمه بن ثابت (ذوشهادتین) مییابد. بنابر این روایت این صحف نزد ابوبکر بود، تا درگذشت، سپس پیش عمر بود و پس از وی نزد حفصه، دختر عمر. با مطالعه روایات دیگر اطلاعات بیشتری درباره چگونگی گردآوری نسخه زید، یاوران و مشاوران زید، جنس و نوع صحیفههای مورد استفاده و... میتوان به دست آورد. بنا بر همین روایات، عثمان این مصحف را برای تدوین نهایی قرآن از حفصه امانت گرفت و برخلاف دیگر مصاحف که سوزاند، آن را سالم به حفصه بازگرداند. مروان بن حکم (حک ۶۴-۶۵ق، ص۶۸۳-۶۸۵م) که در زمان خلافت معاویه والی مدینه بود، یکبار آن مصحف را از حفصه خواست، ولی او نداد. پس از فوت حفصه (۴۵ق،۶۶۵م) مصحف به دست عبدالله بن عمر افتاد و مروان بار دیگر فردی را فرستاد و اینبار آن را از عبدالله ستاند و فرمان داد که آن را از میان ببرند تا شبههای در باب مصاحف عثمانی پدید نیاید.
شیوه حکومت
ابوبکر در مدت کوتاه خلافت که بیشتر آن در جنگ سپری شد، هیچ برنامه یا نظام مهمی بنیاد ننهاد. وی ضمن استوار ساختن پایههای حکومتش، میکوشید تا نشان دهد که در حکومت، پیرو قرآن و سنت پیامبر(ص) است. برخی اقدامات او چون اعزام سپاه اسامه، به رغم مخالفت دیگر صحابه، مؤید این سخن است. البته وی هرگاه مصالح حکومت اقتضا میکرد، با اجتهاد به رأی مشکلات را از پیش پا برمیداشت. ابن سعد به نقل از ابن سیرین مینویسد ابوبکر پس از پیامبر(ص) دلیرترین فرد در اجتهاد به رأی بود. ابوبکر میگفت به رأی خویش اجتهاد میکنم، اگر صواب باشد، از آنِ خداست و اگر خطا باشد، از آنِ من است و از او آمرزش میخواهم.
هرچند مشهور است که دیوان عطا نخستینبار در روزگار خلافت عمر بنیاد یافته است، ولی بنا بر آنچه در منابع آمده، به گونهای دیوان عطا در زمان ابوبکر وجود داشته است. به گفته ابن سعد و ابن اثیر بیتالمال او تا به مدینه منتقل شود، در سُنح(روستایی در اطراف مدینه) بود و نگهبانی نیز بر آن نگمارده بود، زیرا هرچه بدانجا میرسید، میان مسلمانان تقسیم میکرد و چیزی باقی نمیگذاشت. پس از انتقال به مدینه، بیتالمال را در خانه خویش نهاد. به گزارش ابویوسف در آغاز سال اول خلافت ابوبکر، مبلغی از بحرین به بیتالمال رسید. او مقداری از آن را به کسانی که پیامبر(ص) بدانها وعده پرداخت چیزی داده بود، پرداخت و باقیمانده را به تساوی میان همگان از کوچک و بزرگ، بنده و آزاد و زن و مرد تقسیم کرد که به هر تن ۷ درهم و ثلث درهم رسید. سال بعد نیز که مال بیشتری رسید، همچنان به تساوی به هر تن ۲۰ درهم پرداخت. ابوبکر در این کار نیز بر سنت پیامبر(ص) عمل میکرد و پیشنهاد دیگران را که خواستار تقسیم بر پایه سابقه و شرافت و جز آن بودند، نپذیرفت. ابن سعد میگوید پس از فوت ابوبکر، عمر در حضور بزرگان و معتمدان بیتالمال را گشود، در آن جز دیناری که از کیسهای فرو افتاده بود، چیزی نیافتند.
کارگزاران
دو سال و چند ماه خلافت ابوبکر در جنگ سپری شد و در حالی که نبرد با ایران و شام ادامه داشت، وی درگذشت. از اینرو، غالب کارگزاران حکومت وی، جز تنی معدود، فرماندهان و سران لشکری بودند. در منابع کارگزاران وی را بدین شرح معرفی کردهاند: عمر بن خطاب متصدی قضا؛ ابوعبیده متولی بیت المال؛ عتّاب بن اسید عامل مکه؛ عثمان بن ابیالعاص عامل طائف و.... زید بن ثابت و عثمان بن عفان کار کتابت او را انجام میدادند. به روایت طبری، کاتب او زید بود و عثمان فقط اخبار را برای او مینوشت. ابوبکر هرگاه در مدینه حضور نداشت، برگزاری نماز را به عمر میسپرد و کسی چون عثمان و اسامه را به جانشینی خود در مدینه میگماشت. یعقوبی فقهای عصر ابوبکر را بدین شرح نام برده است: علی(ع)، عمر بن خطاب، معاذ بن جبل، اُبّی بن کعب، زید بن ثابت و عبدالله بن مسعود.
تعیین جانشینی
گزارشهای مربوط به گزینش و انتصاب عمر برای جانشینی، همانند دیگر گزارشهای آن عصر مختلف است. با آنکه در غالب این اخبار سخن از مشورت ابوبکر با برخی از صحابه چون عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص و دیگران و نیز زن و دخترش عایشه و پسرانش در میان است، از مجموعه این روایات آشکارا برمیآید که ابوبکر بر انتصاب عمر به جانشینی خود مصمم بوده است؛ زیرا به همه اعتراضات مشاوران نسبت به عمر استوار پاسخ رد میدهد. قراین دیگری نیز در دست است که نشان میدهد ابوبکر از پیش چنین نیتی داشته است، از آن جمله است: جریان سقیفه و پیشنهاد او برای خلافت عمر؛ سپردن امامت نماز و امر قضا به عمر که از نظر وی یکی از دلایل عمده برتری و اولویت بر دیگران و در رتبه پس از امامت بر جامعه است؛ کسب اجازه از اسامه مبنی بر ماندن عمر در مدینه به عنوان یار و مددکار خلیفه.
به گزارش طبری و ابن حبان ابوبکر عثمان را در خلوت فراخواند و گفت: «بنویس: بسم الله الرحمن الرحیم. این پیمان ابوبکر بن ابی قحافه با مسلمانان است، اما بعد...». ابوبکر در همین حال و در همینجا از هوش رفت و عثمان از پیش خود نوشت: «اما بعد، من عمر بن خطاب را به جانشینی بر شما گماشتم و در نیکخواهی بر شما چیزی فرو نگذاشتم». آنگاه که ابوبکر به خود آمد، گفت: برایم بخوان. عثمان آنچه را نوشته بود، خواند. ابوبکر چون نام عمر را شنید، تکبیر بر زبان آورد و گفت: آیا بیم داشتی که اگر در بیهوشی جان بدهم، مردم دستخوش اختلاف شوند؟ عثمان پاسخ داد: آری. در روایات یعقوبی و ابن قتیبه، سخنی از بیهوش شدن ابوبکر در میان نیست و متن پیماننامه ابوبکر در این دو روایت هم با دیگر منابع متفاوت است و هم با یکدیگر اختلاف بسیار دارد. این متن در روایت ابن قتیبه مفصلتر و حاوی این نکته است که من غیب نمیدانم، گمان و امید من آن است که وی مردی عادل باشد، اگر خلاف این گردد (خدا داند) که من نیت خیر داشتهام. ابن حبان در روایت خویش آورده است که ابوبکر پس از شنیدن متن پیماننامه از زبان عثمان او را دعا کرد و سپس دو دست خویش رو به آسمان برد و گفت: خدایا، بیآنکه فرمانی از پیامبرت داشته باشم، او را ولایت دادم و در این کار قصدی جز صلاح مردم و جلوگیری از بروز فتنه نداشتم... اجتهاد به رأی خویش کردم و بهترین، نیرومندترین آنان را بر ایشان گماشتم و هرگز قصد هواداری از عمر را نداشتم. در روایت الامامه عبارتی دیگر در سخنان ابوبکر خطاب به مردم هست که وی گفت: اگر دوست دارید، گرد آیید و مشورت کنید و هر که را میخواهید، ولایت دهید و اگر مایلید به رأی خویش اجتهاد کنم... سپس گریست و مردم نیز گریستند و گفتند: ای جانشین پیامبر خدا، تو از ما نیکتر و داناتری... آنگاه عمر را فرا خواند و نامه را بدو داد تا بر مردم بخواند. همانجا آمده است که مردی در راه به عمر گفت: ابوحفص، در نامه چیست؟ پاسخ داد نمیدانم، اما هرچه باشد، من نخستین فردی هستم که میشنود و اطاعت میکند. مرد گفت: ولی به خدا سوگند، من میدانم در آن چیست، سال اول تو او را امیر کردی و امسال او تو را امیر کرد.
سیما، شخصیت و شیوه زندگی
ابوبکر مردی بلند قامت، لاغر، سپید چهره، با پیشانی برجسته، چشمان گود و فرونشسته، گونههای کمگوشت و ریشی اندک بود که آن را با حنا و کَتَم(گیاهی به نام وَسمه) رنگ میکرد و گاه از بسیاری رنگ به سرخی میزد.
ابوبکر را مردی نرمخو، دوست داشتنی و خوش برخورد وصف کردهاند و بنابر آنچه در برخی منابع تاریخی آمده، بسیار رقیق القلب و اشک در آستین بوده است. بول نیز نوشته است که جز در چند مورد، رفتاری خشونتآمیز از وی دیده نشده است و همو رفتار مسالمتآمیز وی را با مرتدان سبب اعاده آرامش به جزیرهالعرب میداند.
در برابر این دیدگاه، لامنس به استناد منابع اهل سنت نظری بسیار متفاوت درباره ابوبکر دارد. وی مینویسد: ابوبکر در روایات مؤمنی ساده و انسانی خوب و حساس معرفی شده است که زود اشکش جاری میشد، اما درحقیقت، وی مردی نیرومند، جدی و چندان خشن، یا خشمگین بود که حتی مردی سرسخت چون عمر را گاه به عقبنشینی وا میداشت. همو به استناد روایتی از بلاذری مینویسد که پیامبر(ص) نیز چنین نظری درباره ابوبکر داشته، زیرا عایشه را در خشونت دختر واقعی پدرش خوانده است. لامنس عقیده دارد که ابوبکر نه تنها به سبب برتری سِنّی، بلکه به برکت ظاهری آرامتر و نرمتر و دوراندیشی و خویشتنداری، بر عمر تسلط داشت و او را در روز سقیفه چون شاگردی دستآموز رهبری کرد. در سرکوبی سرکشان مرتد، با تصمیم استوار خویش به رغم نظر بزرگان صحابه اقدام کرد و بیمی از هجوم شورشیان به مدینه به دل راه نداد.
تندخویی ابوبکر را، خبری که واقدی از اسماء دختر او و از آل نَضْاء روایت کرده است، تأیید میکند. بنابراین خبر، ابوبکر در حضور پیامبر و در حال احرام غلامش را به جرم گم کردن شتر و زاد و برگ سفر به باد کتک گرفته است. به گفته لامنس تصویری که از شخصیت نخستین جانشین پیامبر(ص) در روایات اسلامی ارائه گردیده، بر اثر عوامل گوناگون پدید آمده و از وسایل مختلف دینی، سیاسی، خانوادگی و قبیلهای برای گسترش وسیع و سریع آن استفاده شده است. این تصویر که از طریق همین منابع بر تاریخنگاری اسلامی و نیز بر پژوهشهای خاورشناسان تحمیل شده، به هیچ روی نمایانگر شخصیت واقعی ابوبکر نیست. وی مینویسد: از لحاظ اصول اعتقادی، ابوبکر بایست بهترین و کاملترین مسلمان باشد، از این روی، مکتب نیرومند مدینه و نویسندگانی مؤثر از خانواده زبیریان (از بستگان ابوبکر) در راه پرداختن چنین چهرهای از او گام نهادند و سرانجام توفیق یافتند تا نام ابوبکر با «فضایل» و «خصایص» همراه گردد.
در منابع اهل سنت، اعم از کتاب تاریخی و شرححالنویسی و سیرهنگاری، فصول و بخشهایی به فضایل و مناقب ابوبکر اختصاص یافته و در این جهت به آیاتی از قرآن که به زعم آنان درشأن ابوبکر نازل شده و احادیثی که به اعتقاد آنان پیامبر(ص) در فضیلت وی بر زبان آورده، استشهاد شده است. از این قبیل است این آیات: إِنَّ اللَّـهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ؛ فَاَمّا مَنْ اَعْطی وَاتَّقی؛ ثانی اثْنَینِ... فَاَنْزَلَ اللهُ سَکینَتَهُ عَلَیهِ و... و این احادیث: لوکنت متخذاً من امتی خلیلاً لاتخذت ابابکر و لکن اخی وصاحبی؛ مَثَل ابوبکر کمثل میکائیل ینزل برضاءالله... و بسیاری حدیثهای دیگر. علامه امینی بخش عمده مجلد هفتم کتاب الغدیر را به نقد روایات مربوط به این فضایل اختصاص داده است.
روایاتی چند حکایت دارد که ابوبکر در تعبیر خواب دست داشته است و خواب کسانی و از آن میان، خواب پیامبر(ص) را تعبیر کرده است. واقدی در خبری به شعرشناسی وی نیز اشارهای کرده است. ابن اثیر چند تن از صحابه چون عمر، عثمان، علی(ع)، عبدالرحمن بن عوف، ابن مسعود و... را از راویان ابوبکر شمرده است. اما با اینکه وی جزء معدود کسانی است که بیش از دیگران با پیامبر(ص) مصاحبت داشته، فقط ۱۴۲ حدیث از او روایت شده است.
ابوبکر در سنح با همسرش حبیبه دختر خارجه در اتاقی از شاخه خشک درخت خرما زندگی میکرد و تا ۶ یا ۷ ماه پس از بیعت که به مدینه آمد، چیزی بر آن نیفزود. روزها گاه پیاده و گاه با اسب به مدینه میآمد و پس از نماز عشا پیش خانوادهاش باز میگشت. در سنح برای همسایگان شیر میدوشید و گوسفندانش را به چرا میبرد و تا مدتها پس از بیعت نیز بدین کار ادامه میداد. همچنین از همین روایات برمیآید که وی تا چندی پس از خلافت، بامدادان در حالی که جامههایی بر دوش افکنده بود، برای کسب و کار به بازار میرفت. این وضع تا آنگاه که ابوعبیده متولی بیتالمال، حقوقی برای وی تعیین کرد، ادامه داشت. در باب مقدار حقوق ابوبکر اختلاف است: گفتهاند که برای وی چیزی در حد یکی از مهاجران تعیین شده بود: یعنی نیمی، یا به روایتی، پارهای از یک گوسفند برای خوراک روزانه و جامه تابستانی و زمستانی. همچنین سخن از ۵۰۰‘۲، ۰۰۰‘۶ درهم در سال نیز به میان آمده است.
وفات
ابوبکر در دوشنبه ۷ جمادیالثانی سال ۱۳ هجری که روزی سرد بود، غسل کرد و در پی آن تب کرد و بستری شد و از نماز گزاردن با مردم باز ماند. در این بیماری که ۱۵ روز ادامه یافت، عمر به جای وی با مردم نماز میگزارد و مردم در منزلش از او عیادت میکردند. تا سرانجام در شامگاه سهشنبه ۲۲ همان ماه، پس از ۶۲ سال عمر و ۲ سال و ۳ ماه و ۲۲ روز خلافت درگذشت. بنابر وصیت ابوبکر، همسرش اسماء جنازهاش را غسل داد و عمر همان شب در مسجد پیامبر بر وی نماز گزارد و طبق وصیت او به عایشه، به یاری عثمان، طلحه و... در کنار پیامبر(ص) به خاکش سپردند.
افسوس او در پایان عمر
از ابوبکر در بستر بیماری سخنانی به عنوان وصایای وی نقل شده که برخی از آنها مربوط به جانشینی عمر و اعتراضاتی است که در این زمینه به وی میشد و برخی دیگر مربوط به مسائل شخصی و ماترک و تسویه حساب با بیتالمال است. در کنار این سخنان، سخنی ممتاز از آنها و با اختلاف کمی در لفظ و معنی در منابع از وی نقل شده که از جهت شناخت نهان وی در پایان زندگی و تبیین برخی از حوادث تاریخ اسلام دارای ارزشی خاص است. این سخنان را وی در پاسخ آخرین جملات عبدالرحمن به او گفته بود: «... تو پیوسته صالح و مصلح بودهای، بر چیزی از دنیا اندوه مخور» و ابوبکر پاسخ داده است: «آری، بر چیزی از دنیا افسوس نمیخورم، مگر برای سه کار که کردهام و کاش نکرده بودم و سه کار که نکردم و کاش کرده بودم و سه چیز که کاش خود پاسخ آنها را از پیامبر(ص) پرسیده بودم. اما آنچه دوست دارم که نمیکردم یکی آن است که کاش خانه فاطمه(س) را حتی اگر به قصد جنگ بر ضد من بسته بودند، نگشوده بودم و دیگر آنکه کاش فجائه سلمی را نسوزانده بودم، کشته بودم یا آزاد کرده بودم، سوم آنکه کاش در روز سقیفه بنی ساعده کار خلافت را به گردن یکی از این دو مرد عمر و ابو عبیده افکنده بودم که یکی از آن دو امیر میشد و من وزیر؛... اما آن سه کار که نکردم و کاش کرده بودم، یکی اینکه اشعث بن قیس را که به اسارت پیش من آوردند، کاش گردنش را زده بودم، زیرا به گمان من، وی هرجا شرّی میبیند به یاریاش میشتابد و دیگر آنکه کاش هنگامی که خالد بن ولید را به نبرد مرتدان فرستادم، خود در ذوالقصه مانده بودم و آماده نبرد و یاری بودم، و سوم آنکه کاش وقتی که خالد را به شام گسیل داشتم، عمر را نیز به عراق فرستاده بودم تا بدینسان دو دست خویش را در راه خدا گشوده بودم». سپس دستهای خویش گشوده و افزوده است: کاش از پیامبر خدا(ص) پرسیده بودم که خلافت از آن کیست تا هیچکس بر سر آن به ستیزه برنخیزد و کاش پرسیده بودم که آیا دختر برادر و عمه ارث میبرند یا نه؟ زیرا در اینباره مطمئن نیستم».
پانویس
- ↑ ابن اثیر الجزری، اسدالغابة، ۱۲۸۶ق، ج۳، ص۲۲۳.
- ↑ ابن قتیبه، المعارف، ۱۹۶۰م، ص۱۶۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۱۶۹؛ ابن قتیبه، المعارف، ۱۹۶۰م، ص۱۶۷-۱۶۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۱۷۰؛ ابن اثیر الجزری، اسدالغابة، ۱۲۸۶ق، ج۳، ص۲۰۵.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۴۶؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۶، ص۳۱۳.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۹؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۵۳-۲۵۵؛ مفید، الارشاد، مکتبه بصیرتی، ص۱۰۲.
- ↑ ابن قتیبه، المعارف، ۱۹۶۰م، ص۱۶۷؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۲۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۱۷۰؛ ابن قتیبه، المعارف، ۱۹۶۰م، ص۱۶۷.
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به: ابن اثیر الجزری، اسد الغابة، ۱۲۸۶ق، ج۳، ص۲۰۵؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۳۷۱ق، ص۲۸-۲۹.
- ↑ ابن قتیبه، المعارف، ۱۹۶۰م، ص۱۶۷؛ ابن اثیر الجزری، اسد الغابة، ۱۲۸۶ق، ج۳، ص۲۰۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۱۷۰.
- ↑ دروزه، تاریخ العرب فی الاسلام، المکتبه المصریه، ص۲۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۱۷۱؛ ابن اثیر الجزری، اسد الغابة، ۱۲۸۶ق، ج۳، ص۲۰۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۱۷۱؛ ابن اثیر الجزری، اسد الغابة، ۱۲۸۶ق، ج۳، ص۲۰۵.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۳۹۴ق، ج۲، ص۱۴۶؛ ابن قتیبه، المعارف، ۱۹۶۰م، ص۱۶۹؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۱۰؛ نسائی، تهذیب خصائص الامام علی، ۱۴۰۴ق، ۲۱-۲۲؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۳، ص۲۶؛ سیوطی، الجامع الصغیر، ۱۳۷۳ق، ج۲، ص۵۰.
- ↑ امینی، الغدیر، ۱۴۰۳ق، ج۲، ص۳۱۲-۳۱۴.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۸، ص۲۴۹، ۲۷۶، ۲۸۰-۲۸۵، ۳۶۰؛ ابن قتیبه، المعارف، ۱۹۶۰م، ص۱۷۲-۱۷۳.
- ↑ ابن اثیر الجزری، اسدالغابة، ۱۲۸۶ق، ج۳، ص۲۰۶.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویة، ۱۳۵۵ق، ج۱، ص۲۶۷؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۱۷.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویة، ۱۳۵۵ق، ج۱، ص۲۶۴؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۱۰؛ قس: ابن هشام، السیرة النبویة، ۱۳۵۵ق، ج۱، ص۲۶۲؛ ابن قتیبه، المعارف، ۱۹۶۰م، ص۱۶۹؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۱۶؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۲۳.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۱۶.
- ↑ عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ۱۴۰۰ق، ج۲، ص۳۲۴-۳۳۰.
- ↑ احمد ابن حنبل، مسند، ۱۳۱۳ق، ج۶، ص۳۴۹؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ۱۴۱۱ق، ج۳، ص۲۴۳-۲۴۵؛ ابن حجر العسقلانی، الاصابه، ۱۳۲۸ق، ج۴، ص۱۱۶-۱۱۷.
- ↑ ذهبی، میزان الاعتدال، دار الفکر، ج۱، ص۲۲۸؛ ج۲، ص۱۸، ۵۵، ۸۶؛ ج۳، ص۵۸، ۱۲۵، ۲۱۴، ۳۴۵؛ ابن حجر العسقلانی، تهذیب التهذیب، ۱۳۲۶ق، ج۹، ص۲۲۰؛ ج۱۲، ص۴۶.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۱۸ق، ج۱۳، ص۲۲۴.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویة، ۱۳۵۵ق، ج۱، ص۲۶۷-۲۶۸؛ ابن حبان، کتاب الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۱، ص۵۲-۵۳
- ↑ نگاه کنید به: طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۱۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ص۱۲۴، ۴۰۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۱۳۹.
- ↑ زریاب، سیره رسول الله، ۱۳۷۰ش، ص۱۱۵-۱۱۶.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویة، ۱۳۵۵ق، ج۱، ص۳۱۰؛ احمد ابن حنبل، مسند، ۱۳۱۳ق، ج۲، ص۲۰۴.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویة، ۱۳۵۵ق، ج۲، ص۱۱-۱۳؛ ابن حبان، کتاب الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۱، ص۶۷-۶۹.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویة، ۱۳۵۵ق، ج۱، ص۳۴۰-۳۴۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۲۳۰، ۲۳۲.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۱، ص۲۲۷-۲۲۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویة، ۱۳۵۵ق، ج۲، ص۱۲۶-۱۲۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۱، ص۲۲۷-۲۲۹.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۷۴.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۲۶۰
- ↑ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۷ق ج۳، ص۱۷۹.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۱۷۳-۱۷۴؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ۱۳۵۵ق، ج۲، ص۱۳۶-۱۳۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۱۷۴
- ↑ محمد ابن اسحاق، سیرت رسول الله، ۱۳۶۰ش، ص۴۸۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۱۷۵؛ ابن اثیر الجزری، اسدالغابة، ۱۲۸۶ق، ج۳، ص۲۱۲.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۱، ص۲۶، ۵۵.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۱، ص۲۴۰.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۱، ص۳۳۶.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۱، ص۳۶۴.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۱، ص۳۸۶.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۱، ص۴۰۵.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۱، ص۴۴۸، ۴۴۹.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۱، ص۴۹۸.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۱، ص۵۳۶.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۱، ص۵۸۰.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۶۴۴.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۷۸۲، ۸۱۳.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۹۰۰.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۹۳۰-۹۳۱.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۹۹۱-۹۹۶.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۷۲۲.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۷۷۰.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۱۸ق، ج۱۳، ص۱۷۰.
- ↑ ذهبی، تاریخ الإسلام، ۱۴۰۷ق، ج۲، ص۴۱۲؛ إبن أبی شیبه، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج۶، ص۳۶۷؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ۱۴۱۱ق، ج۳، ص۳۹؛ ایجی، کتاب المواقف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۶۳۴.
- ↑ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۱۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویة، ۱۳۵۵ق، ج۴، ص۱۸۸-۱۹۱.
- ↑ رجوع کنید به: واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۱۰۷۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۲، ص۱۶۸-۱۶۹، ج۳، ص۱۷۷؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۱۰، ص۴۱-۴۷؛ طوسی، التبیان، ۱۳۸۳ق، ج۵، ص۱۶۹؛ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۱۴۰۸ق، ج۵، ص۶.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۱۱۱۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م ج۲، ص۱۸۹-۱۹۰.
- ↑ قس: طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۱۸۴؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ۱۳۵۵ق، ج۴، ص۲۵۳.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۱۸۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۱۸ق، ج۱، ص۱۵۹-۱۶۲.
- ↑ رجوع کنید به: ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۲، ص۲۱۵-۲۲۴؛ ج۳، ص۱۷۸-۱۸۱؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۱۹۷؛ ابن حبان، کتاب الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۲، ص۱۳۰-۱۳۲.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۱۹۶؛ قس: احمد ابن حنبل، مسند، ۱۳۱۳ق، ج۱، ص۳۵۶؛ مفید، الارشاد، مکتبه بصیرتی، ۹۹.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۱۷۹؛ ابن حبان، کتاب الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۲، ص۱۳۰-۱۳۲.
- ↑ بخاری، صحیح البخاری، ۱۳۱۳ق، ج۱، ص۱۷۴، ۱۷۵، ۱۸۳؛ احمد ابن حنبل، مسند، ۱۳۱۳ق، ج۶، ص۲۳۴.
- ↑ ابن جوزی، آفة اصحاب الحدیث، ۱۴۳۲ق. ص۴۹-۵۰؛ ابن حبان، کتاب الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۲، ص۱۳۲.
- ↑ عاملی، الصحيح من السيرة النبي الأعظم، ۱۴۲۶ق، ج۳۲، ص۳۱۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۲، ص۱۸۹-۱۹۰؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۱۸۴-۱۸۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۱۸ق، ج۱، ص۱۵۹-۱۶۰؛ مفید، الارشاد، مکتبه بصیرتی، ص۹۸.
- ↑ احمد ابن حنبل، مسند، ۱۳۱۳ق، ج۱، ص۳۵۶؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۱۹۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۱۷۹؛ ابن حبان، کتاب الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۲، ص۱۳۱؛ مفید، الارشاد، مکتبه بصیرتی، ص.۹۸
- ↑ ابن جوزی، آفه اصحاب الحدیث، ۱۴۳۲ق، ص۲۸.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۲۰-۲۲۳؛ حلبی، السیره الحلبیه، المکتبه الاسلامیه، ج۳، ص۳۵۹.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۵؛ فیاض، تاریخ اسلام، ۱۳۳۵ش، ص۱۳۱.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۴-۲۰۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۳، ۵۸۴؛ قس: نهجالبلاغه، خطبه ۱۳۶.
- ↑ مفید، الارشاد، مکتبه بصیرتی، ص۱۰۱.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویة، ۱۳۵۵ق، ج۴، ص۳۱۱؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۱۰؛ قس: بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۹۰-۵۹۱؛ ابن حبان، کتاب الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۲، ص۱۵۹-۱۶۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۲۱۲؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۲۳-۲۲۴؛ قس: بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۹۰-۵۹۱.
- ↑ عظم، اشهر مشاهیر الاسلام، ۱۴۰۳ق، ص۹۰-۹۱؛ دروزه، تاریخ العرب فی الاسلام، المکتبه المصریه، ص۳۰.
- ↑ موسوی نیشابوری، تشیید المطاعن، ۱۳۹۸ق، ج۱، ص۱۹۷-۲۲۴؛ حسینی فیروزآبادی، السبعه من السلف، ۱۳۶۱ش، ص۹-۱۱.
- ↑ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۲۳-۱۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۸؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ۱۴۰۲ق، ج۴، ص۲۵۹-۲۶۰؛ طبرسی، الاحتجاج، ۱۳۸۶ق، ج۱، ص۹۷؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۱۸ق، ج۲، ص۴۴-۶۱.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۸.
- ↑ ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ۱۳۵۶ق، ج۱، ص۱۱-۱۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۲؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۲۵-۱۲۶؛ نهجالبلاغه، خطبه ۶۷.
- ↑ سوره آل عمران، آیه ۳۳-۳۴.
- ↑ سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ نک: مفید، الجمل و النصرة لسید العترة، المکتبة الداوری، ص۳۲-۳۳؛ طباطبائی، شیعه در اسلام، ۱۳۴۸ش، ص۱۱۳.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۱۹-۳۲۱؛ احمد ابن حنبل، مسند، ۱۳۱۳ق، ج۱، ص۱۱۱.
- ↑ گنجی، کفایة الطالب، ۱۳۶۲ش، ص۲۸۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۲۳-۲۴؛ مفید، الجمل و النصرة لسید العترة، المکتبة الداوری، ص۳۳-۳۴؛ ابن صباغ، الفصول المهمه، ۱۹۵۰م، ص۳۹.
- ↑ محب طبری، ذخائر العقبی، ۱۳۵۶ق، ص۶۷-۶۸؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۵، ص۲۰۸-۲۱۴؛ ج۷، ص۳۴۶-۳۵۱.
- ↑ طباطبائی، شیعه در اسلام، ۱۳۴۸ش، ص۱۱۳-۱۱۴.
- ↑ ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ۱۳۵۶ق، ج۱، ص۱۰؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۲۲-۲۲۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۶۱۶-۶۱۷.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۹؛ قس: ابن عبدربه، العقد الفرید، ۱۴۰۲ق، ج۴، ص۲۶۰.
- ↑ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ۲، ص۱۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۶؛ ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ۱۳۵۶ق، ج۱، ص۱۴؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۷؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۰۸.
- ↑ ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ۱۳۵۶ق، ج۱، ص۱۱-۱۲؛ قس: مفید، الاختصاص، ۱۳۵۷ش، ۱۸۴-۱۸۷؛ طبرسی، الاحتجاج، ۱۳۸۶ق، ج۱، ص۹۵-۹۶.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۶.
- ↑ ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ۱۳۵۶ق، ج۱، ص۱۲.
- ↑ ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ۱۳۵۶ق، ج۱، ص۱۳-۱۴؛ قس: ابن عبدربه، العقد الفرید، ۱۴۰۲ق، ج۴، ص۲۵۹-۲۶۰؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۲۶؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۲؛ مفید، الارشاد، مکتبه بصیرتی، ۱۸۵-۱۸۷.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۹۱؛ طبرسی، الاحتجاج، ۱۳۸۶ق، ج۱، ص۹۹.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۴۳۰-۴۳۱؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۰۸؛ قس: یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۳۷؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ۱۴۰۲ق، ج۴، ص۲۶۸.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۷۷.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویة، ۱۳۵۵ق، ج۴، ص۳۰۸-۳۱۰؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۴-۲۰۵
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۷
- ↑ نک: بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۲؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۲۴-۱۲۶.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۵، ۵۸۷؛ ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ۱۳۵۶ق، ج۱، ص۱۱.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۸؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۶؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ۱۴۰۲ق، ج۲، ص۲۲، ۴، ص۲۶۰؛ ابن حبان، کتاب الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۲، ص۱۷۰-۱۷۱؛ ابن اثیر الجزری، اسدالغابة، ۱۲۸۶ق، ۳، ص۲۲۲-۲۲۳.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۸
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۸؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۳۸۷؛ طبرسی، الاحتجاج، ۱۳۸۶ق، ج۱، ص۹۵-۱۰۵.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۷؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۷.
- ↑ طبرسی، الاحتجاج، ۱۳۸۶ق، ج۲، ص۳۸۱.
- ↑ طریحی، مجمع البحرین، ۱۳۶۷ش، ج۳، ص۳۷۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۱۸ق، ۱۶، ص۲۶۸-۲۶۹.
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به: طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۷-۲۰۸.
- ↑ بلاذری، فتوح البلدان، ۱۳۹۸ق، ۴۴-۴۶.
- ↑ محقق کرکی، نفحات اللاهوت، مکتبه نینوی، ۷۸؛ امین، اعیان الشیعه، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۳۱۴؛ نیز نگاه کنید: بخاری، صحیح البخاری، ۱۳۱۳ق، ج۵، ص۸۲؛ ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ۱۴۰۵ق، ص۲۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۱۸ق، ۱۶، ص۲۱۸.
- ↑ حلبی، السیره الحلبیه، المکتبه الاسلامیه، ج۳، ص۳۶۲.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۱۸ق، ج۱، ص۲۲۲؛ مفید، الجمل و النصرة لسید العترة، المکتبة الداوری، ۵۹.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۱۱۲۱؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۲۵-۲۲۶؛ عظم، اشهر مشاهیر الاسلام، ۱۴۰۳ق، ص۲۴-۲۵؛ فیاض، تاریخ اسلام، ۱۳۳۵ش، ۱۳۳.
- ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۶، ص۳۱۱.
- ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۶، ص۳۱۱.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۴۶؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۴۰۷ق، ج۶، ص۳۱۱.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۴۱؛ فیاض، تاریخ اسلام، ۱۳۳۵ش، ص۱۳۳.
- ↑ سیدمرتضی، الشافی فی الامامة، ۱۴۱۰ق، ج۴، ص۱۶۱-۱۶۷؛ طباطبائی، شیعه در اسلام، ۱۳۴۸ش، ص۱۱.
- ↑ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۳۱-۱۳۲؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۷۸-۲۸۰؛ ابن اثیر الجزری، اسدالغابة، ۱۲۸۶ق، ج۴، ص۲۹۵-۲۹۶.
- ↑ بلاذری، أنساب الأشراف، ۱۹۹۶م، ج۱۳، ص۳۰۳.
- ↑ ابنکثیر، البداية و النهاية، ۱۹۸۶م، ج۶، ص۳۱۹.
- ↑ بلاذری، فتوح البلدان، ۱۳۹۸ق، ۲۴۲؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۳۴۳، ۳۴۴، ۳۴۶.
- ↑ نک: بلاذری، فتوح البلدان، ۱۳۹۸ق، ۲۴۳-۲۴۴؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۳۴۴، ۳۴۵، ۳۴۸، ۳۵۱، ۳۵۳، ۳۵۵، ۳۵۸؛ زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ۱۳۴۳ش، ۳۴۶-۳۵۰.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۳۸۷.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ۱۱۵-۱۱۶.
- ↑ بلاذری، فتوح البلدان، ۱۳۹۸ق، ۱۴۰-۱۴۱؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۳۹۲-۳۱۴.
- ↑ بلاذری، فتوح البلدان، ۱۳۹۸ق، ص۱۱۸-۱۲۲؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۳۹۵، ۴۰۶-۴۰۷، ۴۳۴.
- ↑ بخاری، صحیح البخاری، ۱۳۱۳ق، ج۶، ص۹۸.
- ↑ بخاری، صحیح البخاری، ۱۳۱۳ق، ج۶، ص۹۸-۹۹.
- ↑ رامیار، تاریخ قرآن، ۱۳۶۲ش، ص۳۰۴ به بعد.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۱۷۷-۱۷۸
- ↑ ابوعبید، الاموال، ۱۹۸۸م، ص۲۳۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۲۱۳.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۲، ص۴۲۲
- ↑ ص ۴۲
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ۲۱۳؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۲، ص۴۲۲؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۳۴، ۱۵۴.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۲، ص۴۲۰-۴۲۱.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۴۲۶.
- ↑ ابن حبان، کتاب الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۲، ص۱۸۲، ۱۹۱؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۴۱، ۲۴۷.
- ↑ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۳۸.
- ↑ ابن حبان، کتاب الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۲، ص۱۹۱-۱۹۲؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۴۲۸؛ ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ۱۳۵۶ق، ج۱، ص۱۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۲، ص۴۲۵.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۴۲۹
- ↑ ابن حبان، کتاب الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۲، ص۱۹۲.
- ↑ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۳۶، ۱۳۷.
- ↑ ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ۱۳۵۶ق، ج۱، ص۱۹.
- ↑ ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ۱۳۵۶ق، ج۱، ص۱۹؛ نیز نک: مبرد، ۱، ص۱۷، قریب به همین مضمون
- ↑ ابن حبان، کتاب الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۲، ص۱۹۲-۱۹۳.
- ↑ ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ۱۳۵۶ق، ج۱، ص۱۹-۲۰؛ قس: ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۱۹۹-۲۰۰؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۴۲۸-۴۳۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۲، ص۴۲۵-۴۲۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۱۸۸-۱۹۱؛ ابن قتیبه، المعارف، ۱۹۶۰م، ص۱۷۰؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۴۲۴.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۱، ص۱۰۸- ۱۰۹؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۱۷؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ۱۴۰۲ق، ج۳، ص۲۸۴.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۱۷۹؛ ۱۸۰؛ ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ۱۳۵۶ق، ج۱، ص۱۳-۱۵.
- ↑ EI۱
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۴۱۵.
- ↑ نک: ص۱۲۵-۱۲۷
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۲، ص۱۰۹۴.
- ↑ سوره توبه، آیه ۱۱۱
- ↑ سوره لیل، آیه ۵.
- ↑ سوره توبه، آیه ۴۰.
- ↑ عظم، اشهر مشاهیر الاسلام، ۱۴۰۳ق، ص۱۴-۱۵؛ ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ۱۴۰۵ق، ص۹۸-۱۰۲.
- ↑ بخاری، صحیح البخاری، ۱۳۱۳ق، ج۴، ص۱۹۱.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۱، ص۱۰۹.
- ↑ برای نمونه رجوع کنید به: بخاری، صحیح البخاری، ۱۳۱۳ق، ج۴، ص۱۸۹-۱۹۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۱۷۵-۱۷۸؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۳۷۱ق، ص۳۸-۶۸.
- ↑ امینی، الغدیر، ۱۴۰۳ق، ص۸۷-۳۱۲.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۱، ص۵۰۷، ۵۴۳-۵۴۴؛ ج۲، ص۷۴۷، ۹۳۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۱۷۷.
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۹۶۶م، ج۱، ص۸۰۷.
- ↑ ابن اثیر الجزری، اسدالغابة، ۱۲۸۶ق، ج۳، ص۲۰۵
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۴۳۲؛ ابن اثیر الجزری، اسدالغابة، ۱۲۸۶ق، ج۳، ص۲۱۹؛ عظم، اشهر مشاهیر الاسلام، ۱۴۰۳ق، ص۸۹، به نقل از ابن عساکر.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۱۸۴-۱۸۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۱۸۴-۱۸۵؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۴۳۲.
- ↑ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۳۶-۱۳۸؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۴۱۹-۴۲۰؛ ابن حبان، کتاب الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۲، ص۱۹۱، ۱۹۴.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۲۰۳، ۲۰۸، ۲۰۹؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۴۲۱-۴۲۲؛ ابن حبان، کتاب الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۲، ص۱۹۳، ۱۹۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۹۶۸م، ج۳، ص۱۹۲-۲۰۰؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۴۲۸-۴۳۰؛ ابن حبان، کتاب الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۲، ص۱۹۱-۱۹۴.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۴۲۹-۴۳۱؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۳۷؛ مسعودی، مروج الذهب، ۱۳۸۷ق، ج۲، ص۳۰۸-۳۰۹؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ۱۴۰۲ق، ج۴، ص۲۶۸-۲۶۹.
- ↑ برای اطلاع بیشتر به مدخل آیه لا تحزن رجوع کنید.
- ↑ به نقل بلاذری این روایت از ابوبکر نقل شده است. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۹۰-۵۹۱.
- ↑ برای اطلاع از مردود بودن روایات سیف، رجوع کنید به: عسکری، خمسون و مائه الصحابی المختلق، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۶۹-۸۶؛ ج۲، ص۲۹-۳۴
- ↑ برای اطلاع از جزئیات این پیروزیها رجوع کنید به: بلاذری، فتوح البلدان، ۱۳۹۸ق، ۸۹-۱۱۵؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۲۷-۳۴۲؛ دروزه، تاریخ العرب فی الاسلام، المکتبه المصریه، ۳۸-۶۵.
- ↑ برای دیگر نامها، رجوع کنید به: طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۴۲۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۲، ص۴۲۰-۴۲۱؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۳۸.
- ↑ یعقوبی نظری کاملاً مخالف دارد. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۳۸.
منابع
- ابن ابیالحدید، عبدالحمید بن هبهالله، شرح نهجالبلاغه، تحقیق محمد عبد الکریم النمری، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۸ق.
- إبن أبی شیبه، عبد الله بن محمد، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، تحقیق کمال یوسف الحوت، ریاض، مکتبه الرشد، الطبعه الأولی، ۱۴۰۹ق.
- ابن تیمیه، أحمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویه فی نقض کلام الشیعة القدریة، تحقیق محمد رشاد سالم، قاهره، مؤسسة قرطبة، الطبعةالأولی، ۱۴۰۶ق.
- ابن اثیر الجزری، علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، قاهره، بینا، ۱۲۸۶ق.
- ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار الصادر، ۱۳۸۵ق.
- ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، آفه اصحاب الحدیث، به کوشش علی حسینی میلانی، قم، مرکز الحقائق الاسلامیة، ۱۴۳۲ق.
- ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم، دار صادر، بیروت، الطبعةالأولی، ۱۳۵۸ق.
- ابن حبان، محمد، کتاب الثقات، حیدرآباد دکن، [بی نا]، ۱۳۹۳ق.
- ابن حجر العسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۲۸ق.
- ابن حجر العسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، مجلس دائرة المعارف النظامیة، ۱۳۲۶ق.
- ابن حجر هیتمی، احمد، الصواعق المحرقه فی الرد علی اهل البدع و الزندقه، بیروت، [بی نا]، ۱۴۰۵ق.
- ابن سعد، محمد بن منیع البصری، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر، ۱۹۶۸م.
- ابن صباغ، علی بن محمد، الفصول المهمه، نجف، [بی نا]، ۱۹۵۰م.
- ابن عبدربه، احمد بن محمد، العقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، [بی نا]، ۱۴۰۲ق.
- ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الامامه و السیاسه، قاهره، [بی نا]، ۱۳۵۶ق.
- ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، بینا، ۱۹۶۰م.
- ابن کثیر الدمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق.
- ابن هشام، السیره النبویه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، [بی نا]، ۱۳۵۵ق.
- ابوعبید، قاسم بن سلام، الاموال، به کوشش عبدالامیر علی مهنا، بیروت، دار الحداثه، ۱۹۸۸م.
- ابوعلی مسکویه، احمدبن محمد، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، زرین، ۱۳۶۶ش.
- احمد بن حنبل، مسند بن حنبل، قاهره، [بی نا]، ۱۳۱۳ق.
- امین، سید محسن، اعیان الشیعه، به کوشش حسن امین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، ۱۴۰۳ق.
- امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنت و الادب، بیروت، دار الکتب العربی، ۱۴۰۳ق.
- ایجی، عضد الدین بن احمد، کتاب المواقف، تحقیق عبد الرحمن عمیره، بیروت، دار الجیل، الطبعه الأولی، ۱۴۱۷ق.
- بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت،دار احیاء التراث العربی، ۱۳۱۳ق.
- بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیدالله، قاهره، [بی نا]، ۱۹۵۹م.
- بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۴ق.
- بلاذری، احمدبن یحیی، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، [بی نا]، ۱۳۹۸ق.
- ترمذی، محمد بن عیسی، الجامع الصحیح، به کوشش احمد محمد شاکر، قاهره، ۱۳۵۶ق.
- حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق مصطفی عبد القادر عطا، بیروت،دار الکتب العلمیه، الطبعه الأولی، ۱۴۱۱ق.
- حسینی فیروزآبادی، مرتضی، السبعه من السلف، قم، [بی نا]، ۱۳۶۱ش.
- حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه(انسان العیون فی سیرة امین المأمون)، بیروت، المکتبه الاسلامیه، [بی تا].
- دروزه، محمد عزه، تاریخ العرب فی الاسلام، بیروت، المکتبه المصریه، [بی تا].
- ذهبی، محمدبن احمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، به کوشش علی محمد بجاوی، بیروت، دار الفکر، [بی تا].
- ذهبی، محمد بن أحمد، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی، الطبعه الأولی، ۱۴۰۷ق.
- رامیار، محمود، تاریخ قرآن، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۲ش.
- زریاب خویی، عباس، سیره رسولالله، تهران، سروش، ۱۳۷۰ش.
- زرینکوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، امیر کبیر، ۱۳۴۳ش.
- سجستانی، سلیمان بن الأشعث، الزهد،القاهرة، دار المشکاة، الطبعةالأولی، ۱۹۹۳م.
- سیدمرتضی علم الهدی، علی بن حسین، الشافی فی الامامه، به کوشش عبدالزهرا حسینی، تهران، مؤسسة الصادق، ۱۴۱۰ق.
- سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر، تاریخ الخلفاء، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، [بی نا]، ۱۳۷۱ق.
- سیوطی، عبد الرحمان بن ابی بکر، الجامع الصغیر فی احادیث البشیر النذیر، قاهره، [بی نا]، ۱۳۷۳ق.
- صنعانی، عبد الرزاق بن همام، المصنف، تحقیق حبیب الرحمن، بیروت، المکتب الإسلامی، الطبعة الثانیة، ۱۴۰۳ق.
- طباطبائی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، قم، دار التبلیغ اسلامی، ۱۳۴۸ش.
- طبرسی، احمدبن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، به کوشش محمدباقر موسوی خراسانی، نجف، نعمان، ۱۳۸۶ق.
- طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، به کوشش هاشم رسولی محلاتی و فضل الله یزدی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق.
- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ط الثانیة، ۱۳۸۷ق.
- طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، به کوشش محمود عادل، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۷ش.
- طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، به کوشش احمد حبیب قیصر عاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۸۳ق.
- عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی، قم، [بی نا]، ۱۴۰۰ق و دارالحدیث، ۱۴۲۶ق.
- عسکری، مرتضی، خمسون و مائه الصحابی المختلق، بیروت، [بی نا]، ۱۴۰۵ق.
- عظم، رفیق بن محمود، اشهر مشاهیر الاسلام، بیروت، [بی نا]، ۱۴۰۳ق.
- فیاض، علیاکبر، تاریخ اسلام، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۳۵ش.
- کرکی، علی بن عبدالعال، نفحات اللاهوت، تهران، مکتبه نینوی، [بی تا].
- گنجی، محمد بن یوسف، کفایه الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب، به کوشش محمد هادی امینی، تهران، دار إحیاء تراث أهل البیت علیهم السلام، ۱۳۶۲ش.
- محب طبری، احمدبن عبدالله، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، قاهره، مکتبة القدسی، ۱۳۵۶ق.
- محمد ابن اسحاق، سیرت رسول الله، ترجمه رفیعالدین اسحاق همدانی، به کوشش اصغر مهدوی، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۰ش.
- مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجواهر، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، [بی نا]، ۱۳۸۷ق.
- مفید، محمدبن محمد، الاختصاص، به کوشش علیاکبر غفاری، قم، [بی نا]، ۱۳۵۷ش.
- مفید، محمدبن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، مکتبه بصیرتی، [بی تا].
- مفید، محمدبن محمد، الجمل و النصره لسید العترة فی حرب البصره، قم، مکتبه الداوری، [بی تا].
- نسائی، احمد بن شعیب، تهذیب خصائص الامام علی، به کوشش ابواسحاق جوینی، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۴ق.
- واقدی، محمدبن عمر، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، [بی نا]، ۱۹۶۶م.
- یعقوبی، احمدبن اسحاق، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار الصادر، ۱۳۷۹ق.
پیوند به بیرون
- منبع مقاله: